من اینجا آرمیده
به تو مى اندیشم
و داغ عشق بر جهان افتاده است.
زرد است، زرد، زرد
شاخه هاى بسیار
آغشته به زعفران
بر آسمان بنفش ملایم
سنگین
تکیه داده اند
هیچ نورى نمى تابد.
فقط همان داغ عسل رنگ
که از برگى
بر برگ دیگر
و از شاخه اى
بر شاخهء دیگر
فرومى چکد
و تمام رنگهاى جهان را فاسد مى کند
تو به جایى دور
در حاشیهء شرابى رنگ مغرب
کوچ کرده اى