بهانه از حسین پناهى

بهانه
بى تو
نه بوى خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردى؟
چرا!
سراسیمه و مشتاق
سى سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدى
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح مى گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه بود
و.....

روی توکس ندید و هزارت رغیب هست

 

روی توکس ندید و هزارت رغیب هست          در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست

هر چند دورم از تو دور از تو کس مباد            لیکن امید وصل تو ام عن غریب هست

گر امدم به کوی تو چندان غریب نیست        چون من در این دیار هزاران غریب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظرنکرد       ای خواجه درد نیست و گرنه طبیب هست

در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست       هر جا که هست برتو روی حبیب هست

انجا که کار صومعه را جلوه می دهند.        نا مو س دیر را هب و بانگ صلیب هست

فریاد حافظ این همه اخر به هرزه نیست        هم قصه یی و حدیثی عجیب هست