خانه عناوین مطالب تماس با من

نغمه ی دل

نغمه ی دل

درباره من

« اندیشه عشق » ندیدم خوشتر از اندیشه عشق خوشـــا مــردن درون بیشــهء عشـق بـزن مــطرب به یاد فـرق فــرهاد که خون جاری شود از تیشهء عشق ادامه...

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • یاریمان
  • سال نو
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • آدالی استیونسن
  • زندگی
  • یادت بخیر
  • آرش
  • مثلث پارسی: آیا اتحاد سه کشور فارسی زبان ممکن است؟
  • می گویند
  • لحظه دیدار نزدیک است
  • مکتب عشق
  • می روم خسته و افسرده و زار
  • سه چهره حاکم بر مردم
  • حقیقت

بایگانی

  • فروردین 1385 4
  • بهمن 1384 4
  • دی 1384 3
  • آبان 1384 8
  • مهر 1384 3
  • شهریور 1384 15
  • مرداد 1384 19
  • تیر 1384 31
  • خرداد 1384 12
  • اردیبهشت 1384 11
  • فروردین 1384 2
  • اسفند 1383 8
  • بهمن 1383 11
  • دی 1383 3

آمار : 174750 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1384 00:40
  • چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1384 00:37
    چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم ؟ خانه اش ویران باد من اگر ما نشوم تنهایم تو اگر ما نشوی خویشتنی فریدون مشیری
  • آواز عاشقانه‌ی ما در گلو شکست شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1384 00:34
    آواز عاشقانه‌ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی‌کند تنها بهانه‌ی دل ما در گلو شکست بغض گره خورده دردلم سربسته ماند آن گریه‌های عقده‌گشا در گلو شکست ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد ای وای، های‌های عزا در گلو شکست آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود خوابم پرید و خاطره‌ها در گلو شکست...
  • آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟ شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1384 00:28
    آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟ وانکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟ وانکه سوگند خورم جز به سر او نخورم وانکه سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست؟ وانکه جانها به سحر نعره‌زنانند از او وانکه ما را غمش از جای ببرده‌ست کجاست؟ جان جان است، وگر جای ندارد چه عجب؟ این که جا می‌طلبد، در تن ما هست، کجاست؟ پردهء روشن دل بست و...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1384 02:12
    http://shiz.blogsky.com/
  • سهراب جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1384 02:02
    سایبان آرامش ما، ماییم در هوای دوگانگی تازگی چهره‌ها پژمرد. بیایید از سایه – روشن برویم بر لب شبنم بایستیم، در برگ فرود آییم. و اگر جا پایی دیدیم، مسافر کهن را از پی برویم. برگردیم، و نهراسیم، در دیوان آن روزگاران نوشابه جادو سرکشیم. شب بوی ترانه ببوییم چهره خود گم کنیم. از روزن آن سوها بنگریم، در به نوازش خطر...
  • جان داد جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1384 01:52
    کسی بود که عاشق آسمانها بود... یک روز صبح او پشت پنجره خیره به آسمانها جان داد.
  • [ بدون عنوان ] جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1384 01:29
  • کاروان سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1384 11:55
    کاروان عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد خسته شد چشم من از این همه پاییز و بهار نه عجب گر نکنم بر گل و گلزار نظر در بهاری که دلم نشکفد از خنده یار چه کند با رخ پژمرده من گل به چمن؟ چه کند با دل افسرده من لاله به باغ؟ من چه دارم که برم در بر آن غیر از اشک وین چه دارد که نهد بر دل من غیر از داغ عمر پا بر دل من می نهد ومی...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1384 01:15
    باز باران با ترانه با گوهر های فراوان می خورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده : در گذرها رودها راه اوفتاده. شاد و خرم یک دوسه گنجشک پرگو باز هر دم می پرند این سو و آن سو می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی آسمان امروز دیگر نیست نیلی یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان: کودکی دهساله...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1384 00:55
    وقتی که نگاهت عشق را فریاد می‌زند تمامی طبیعت جشن می‌گیرد و پرستوها در فکر آشیانه‌اند
  • عاشقانه شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1384 00:49
    من اینجا آرمیده به تو مى اندیشم و داغ عشق بر جهان افتاده است. زرد است، زرد، زرد شاخه هاى بسیار آغشته به زعفران بر آسمان بنفش ملایم سنگین تکیه داده اند هیچ نورى نمى تابد. فقط همان داغ عسل رنگ که از برگى بر برگ دیگر و از شاخه اى بر شاخهء دیگر فرومى چکد و تمام رنگهاى جهان را فاسد مى کند تو به جایى دور در حاشیهء شرابى رنگ...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1384 00:49
    من اینجا آرمیده به تو مى اندیشم و داغ عشق بر جهان افتاده است. زرد است، زرد، زرد شاخه هاى بسیار آغشته به زعفران بر آسمان بنفش ملایم سنگین تکیه داده اند هیچ نورى نمى تابد. فقط همان داغ عسل رنگ که از برگى بر برگ دیگر و از شاخه اى بر شاخهء دیگر فرومى چکد و تمام رنگهاى جهان را فاسد مى کند تو به جایى دور در حاشیهء شرابى رنگ...
  • در این بن بست جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 02:45
    دهانت را می‌بویند مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم. دلت را می‌بویند روزگار غریبی‌ست، نازنین و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می‌زنند. عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوختبار سرود و شعر فروزان می‌دارند. به اندیشیدن خطر مکن. روزگار غریبی‌ست، نازنین آنکه بر در می‌کوبد شباهنگام به...
  • نگاهم تا ابد تا لحظه روئیدن جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 02:15
    نگاهم تا ابد تا لحظه روئیدن مطلق به دنبال تو خواهد بود نگاهم تا ابد تا لحظه بودن به دنبال تو خواهد بود و شعرم با بالهای سراسر زخم همیشه در هیاهوی نفس‌های تو خواهد سوخت در این اندیشه ام اما .... نهال عشق را باید هنوز در پستوی سینه پنهان کرد؟ سرود عشق را هنوز باید با زبان بی زبانی خواند؟ و آیا می توان همچون زمان کودکی...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 01:20
    من نمیدانم و همین درد مرا سخت می آزارد که چرا انسان این دانا ، این پیغمبر در تکاپوهایش ، چیزی از معجزه آنسوتر ره نبرده است به اعجاز محبّت و نمیداند در یک لبخند چه شگفتی هایی پنهان است من بر آنم که در این دنیا خوب بودن به خدا سهل ترین کار است
  • [ بدون عنوان ] جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 01:04
    مســـافر بانگ برداشت: کسی نیست؟... صدا در دره ها پیچید صدا در کوه ها پیچید صدا برگشت صدا در خنده های باد پرپر گشت مســــافر گفت: خــــاموشی مسافر گفت: خـاموشی..... فراموشی.... و در ژرفای های لایزال شب؛ شناور گشت...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 01:04
    مســـافر بانگ برداشت: کسی نیست؟... صدا در دره ها پیچید صدا در کوه ها پیچید صدا برگشت صدا در خنده های باد پرپر گشت مســــافر گفت: خــــاموشی مسافر گفت: خـاموشی..... فراموشی.... و در ژرفای های لایزال شب؛ شناور گشت...
  • پشت دریا جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 00:53
    پشت دریا شهری است پشت دریا شهری است که در آن پنجره ای نیست تجلی ای نیست که در آن عاشق و معشوق ز دیدار هم آزرده دل اند پشت دریا شهری است که در آن بلبلکان در قفس اند بیمارند جای کرکس که درون قفس بلبل نیست پشت دریا شهری است که در آن مهرو محبت مرده که درآن بیشه ی عشقی است تهی تهی از عاشقی و راز و نیاز پشت دریا شهری است که...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 00:44
    دلم دریای دردی بیکران است وبی تو دردهایش جاودانه ست تمام آرزوهایم تو هستی دو بیتی های من مشتی بهانه است
  • [ بدون عنوان ] جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1384 00:55
    دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده شب می کشم چراغهای رابطه تاریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1384 02:15
    می شناسمت چشمهای تو میزبان آفتاب صبح سبز باغهاست می شناسمت واژه های تو کلید قفل های ماست می شناسمت آفریدگار و یار روشنی دستهای تو پلی به رویت خداست
  • [ بدون عنوان ] شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 01:16
    کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد آفتاب دیدگانم سرد می شد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم شاعری در چشم من می خواند...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1383 16:45
    هر کجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره،هوا،عشق،زمین مال من است چه اهمیت دارد که گاه می رویدقارچ های غربت نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوانیست نجیب؟ کبوتر زیبا است؟ وچرا در قفس هیچکس کرکس نیست؟ گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟ چشم ها را باید شست جور دیگر نگاه کرد واژه را باید شست واژه باید خود باد باشد واژه باید...
  • عهد نابستن از آن به که ببندی و نپائی دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1383 01:15
    عهد نابستن از آن به که ببندی و نپائی باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرائی ما کجائیم در این بحر تفکر تو کجا همه سهل است تحمل نکنم بار جدائی این توانم که بیایم سر کویت به گدائی که دل اهل نظر برد چه سِرّی است خدائی چه بگویم غمم از دل برود چون تو بیائی پرتو روی تو گوید که تو در خانه مائی تو بزرگی و در آئینه کوچک ننمائی...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1383 01:05
    همواره چنین می پنداشتم که برای ِ زندگی ، برای انسان ، حتی برای خدا ،"طاقت فرسا ترین "دردها تنهایی است ، مجهول ماندن است ، بی آشنا بودن است ، گنج بودن و در ویرانه ماندن است ، وطن پرست بودن و در غربت بودن است ، مخاطب نداشتن است ، بی کس بودن است ،عشق داشتن و زیبایی نیافتن است ، زیبا بودن و عشق نجستن است ، نیمه بودن است ،...
  • می‌دانم ای که گمشده‌ای در غبارها دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1383 01:02
    می‌دانم ای که گمشده‌ای در غبارها بیهوده است در طلبت انتظارها بگذار که بی تو اشک شوم پای تا به سر جاری شوم به یاد تو چون جویبارها در کوهسارها نعره زنم نیمه‌های شب سر در نشیب حسرت چون آبشارها بگذار بی تو تن بسپارم به بادها شاید به در برند مرا زین حصارها من با کدام ابر بگویم ز درد خویش؟ گز گریه‌اش به خون ننشیند بهارها...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1383 00:19
    مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش آتش است
  • گفتم غم تو دارم یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1383 00:06
    گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآ ید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآ ید گفتم زمهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که برخیالت راه نظر ببند م گفتا که شبروست اواز راه دیگرآید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا ا گر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کزبا د صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کزکوی دلبرآید...
  • حسین(ع) چراغ هدایت و کشتى نجات و سالار شهیدان و ثاراللّه شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1383 23:59
    سومین امام معصوم، در سوم (یا چهارم) شعبان سال چهارم هجرى در شهر مدینه دیده به جهان گشود. او دومین ثمره پیوند فرخنده على (ع) و حضرت فاطمه دختر پیامبر اسلام (ص) بود/ حسین بن على در دوران عمر خود به شجاعت و آزادگى و ایستادگى در برابر ظلم و ستم شهرت داشتیزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین...
  • 134
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4
  • 5