امروز که نوبت جوانی من است،
می نوشم که از آنکه کامرانی من است،
عیبم مکنید. گرچه تلخ است خوش است،
تلخ است، از آنکه زندگانی من است
صبح است دمی بر می گلرنگ زنیم
وین شیشه نام و ننگ بر سنگ زنیم
دست از امل دراز خـود بـاز کشیم
در زلف دراز و دامن چنگ زنیم