وقتی که بامدادان
مهر سپهر جلوه گری را
آغاز می کند
وقتی که مهر پلک گرانبار خواب را
با ناز و کرشمه ز هم باز می کند
آنگه ستاره سحری
در سپیده دم خاموش می شود
آری
من آن ستاره ام که فراموش گشته ام
و بی طلوع گرم تو در زندگانیم
خاموش گشته ام
من مرغ آتشم
می سوزم از شراره این عشق سرکشم
چون سوخت پیکرم
چون شعله های سرکش جانم فرو نشست
آنگاه باز از دل خاکستر
بار دگر تولد من
آغاز می شود
و من دوباره زندگیم را
آغاز می کنم
پر باز می کنم
پرواز می کنم
پنداشتی
چونکوه کوه خاموش دمسردم ؟
بی درد سنگ ساکت بی دردم ؟
نی
قله ام
بلندترین قله غرور
اینک درون سینه من التهابهاست
هرگز گمان مبر
شد خاطرات تلخ فراموشم
هرچند
نستوه کوه ساکت و سردم لیک
آتشفشان مرده خاموشم
چون دشت آب نور
چون عطر پونه بودم
در ژرفنای شب
آمد نسیم و رایحه ام را برد
تا ساحل سپیده صبح ستاره سوز
تا آسمان روز
چون راز سر به مهر نهان دارم
وان شور بخش واژه نامت را
من دره عمیق غمم در من
پرواز ده طنین کلامت را
من پرواز کرده ام
از بامهای دنیا
تا دامهای دنیا
حمید مصدق
سلام دوست مهربون . الحمدلله با پیگیری همین امروز آزمایش رو انجام دادیم و امشب جواب رو گرفتیم و خدا را هزار مرتبه شکر هیچ مشکلی در راه ازدواج ما وجود نداره . وقتی این خبرو شنیدم از خوشحالی گیریه م گرفته بود. خدا رو هزار مرتبه شکر! از مهربونیتون یه عالمه ممنونیم . خیلی خوشحالم مریم هم حتما همین طور!