شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بر بست و به گردش نرسیدیم و برفت
عشوه می داد که از کوی ارادت نروم
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
*********