عهد نابستن از آن به که ببندی و نپائی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپائی

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرائی

ما کجائیم در این بحر تفکر تو کجا

همه سهل است تحمل نکنم بار جدائی

این توانم که بیایم سر کویت به گدائی

که دل اهل نظر برد چه سِرّی است خدائی

چه بگویم غمم از دل برود چون تو بیائی

پرتو روی تو گوید که تو در خانه مائی

تو بزرگی و در آئینه کوچک ننمائی

که بدانست که در بند تو خوشتر زرهائی

 

استاد شهریار

نظرات 1 + ارسال نظر
ري را سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 04:57 ب.ظ http://rirayeheshgh.blogsky.com

salam
mer30 zibast
be weblogam sar bezan

bye

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد