سلام دوستان عزیز
نغمه ها

دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد خدا یا دلم سنگ نیست
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
که جز غم در این چنگ آهنگ نیست

به لب جز سرود امیدم نبود
مرا بانگ چنگ خاموش کرد
چنان دل به آهنگ او خو گرفت
که آهنگ خود را فراموش کرد!

نمیدانم این چنگی سرنوشت
چه میخواهد از جان فرسوده ام؟
کجا می کشانندم این نغمه ها؟
که یک دم نخواهند آسوده ام

دل از این جهان بر گرفتم دریغ
هنوزم به جان آتش عشق اوست
در این واپسین لحظه زندگی
هنوزم در این سینه یک آرزوست

دلم کرده امشب هوای شراب
شرابی که از جان بر آرد خروش
شرابی که در آن بینم رقص مرگ
شرابی که هرگز نیابم به هوش

مگر وار هم از غم عشق او
مگر نشنوم بانگ این چنگ را
همه زندگی نغمه ماتم است
نمی خواهم این ناخوش آهنگ را

"
فریدون مشیری

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:22 ق.ظ http://blue-eye.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد